English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7016 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
This check is on bank Melli . U این چه بعهده بانک ملی است
You can bank on it! <idiom> U میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
bank U مجموعهای از وسایل مشابه
Which bank do you bank with? U در کدام بانک حساب دارید؟
Which bank do you bank with? U با کدام بانک کار می کنید؟
You can take it to the bank. <idiom> U میتوانی رویش حساب کنی! [اصطلاح]
to bank U واریزکردن
bank U انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
bank U مجموعهای از وسایل حافظه الکترونیکی که بهم وصل می شوند تا یک فضای بزرگ حافظه ایجاد کنند
bank U کناره توده
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank U ساحل
bank U بانک ضرابخانه
bank U رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank U کپه کردن
bank U کپه کردن بلند شدن
bank U بطورمتراکم
bank U بانکداری کردن
bank U بانک
bank U سکو
bank U صخره زیرابی کم ارتفاع ساحل
bank U لب
bank U کنار
bank U قسمت برجسته سر پیچ
bank U در بانک گذاشتن
near bank U ساحل نزدیک رودخانه
bank U کرانه دیواری
fog bank U تودهی مه
bank of heliostats U کرانهنورگرایی
bank holiday U ایامی که به دستور دولت بانکها بستهاند
bank holiday U روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
world bank U بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
fog bank U مه انباشت
intermediary bank U بانک میانجی
account with [at] a bank U حساب بانکی
mortgage bank U بانک رهنی
national bank U بانک ملی
central bank U بانک مرکزی
collecting bank U بانک وصول کننده
confirming bank U بانک تائید کننده
bank holiday U هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
bank transfers U انتقالات بانکی
bank paper U چک تضمین شده سفته بانکی
bank paper U اسکناس
bank overdraft U بدهی به بانک
bank overdraft U حساب جاری
bank overdraft U استفاده بیش از میزان اعتباردر
bank of trancformer U دسته مبدل
bank of lamps U مقاومت با لامپ ردیفی
bank of issue U بانک ناشر اسکناس
bank of deposit U صندوق پس انداز
bank of deposit U بانک پس انداز
bank notes U اسکناس
bank note U چک تضمین شده سند در وجه حامل
bank paper U سفته
bank paving U فرش کناره
bank switching U راه گزینی محدوده
bank stock U سهام بانک
bank reserves U ذخایر بانکی
bank sluice U دریچه تخلیه
bank sluice U دریچه کنترل
bank shot U ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
bank shot U ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
bank shot U پرتابی که به تخته بخورد
bank revetment U پوشش ساحل
bank restriction U ممنوعیت تعویض پول با طلا
bank reserves U اندوختههای بانکی
bank protection U ساحلبانی
bank protection U ساحل داری
bank protection U حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
negotiating bank U بانکی که اسناد را معامله میکند
loan bank U بانک استقراضی
presenting bank U بانک ارائه کننده
monopoly bank U بانک انحصاری
world bank U بانک جهانی
remitting bank U بانک واگذارنده
sand bank U تپه زیرابی
sand bank U جزیره نما
sand bank U ریگ پشته
sand bank U ریگ تپه
saving bank U بانک پس انداز
savings bank U قللک
savings bank U صندوق پس انداز
break the bank <idiom> U بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
piggy bank <idiom> U بانک کوچک
piggy bank U قللک
loan bank U بانک وامی
opening bank U بانک باز کننده اعتبار
Where is the nearest bank? U نزدیکترین بانک کجاست؟
land bank U بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
paying bank U بانک پرداخت کننده
penny bank U بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
penny bank U دیناری
issuing bank U بانک گشاینده اعتبار
issuing bank U بانک صادر کننده
spoin bank U انبار مازاد
germplasm bank U بانک گونه ها
bank loan U وام بانکی
bank balance U پولموجود در حساببانکیفرد
negotiating bank U بانک معامله کننده
development bank U بانک توسعه
deposit with the bank U در بانک ودیعه گذاردن
guide bank U دیوار هادی سد
memory bank U بانک حافظه
deposit in the bank U در بانک به ودیعه گذاردن
approved bank U بانک تایید شده
bank manager U رییسبانک
bottle bank U سطلآشغالمخصوصبطری
spoin bank U محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
fraudvlent bank U ورشکسته به تقصیر
state bank U بانک استان
state bank U بانک دولتی
savings bank U صندوق پس انداز
foot bank U پیاده رو
foot bank زمین یا مسیر بلند در پشت سنگر
provident bank U صندوق پس انداز
penny bank U صندوق پس انداز
authorized bank U بانک مجاز
advising bank U اعلام میکند
advising bank U بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
advising bank U بانک ابلاغ کننده
accepting bank U بانک قبول کننده
accepting bank U بانک پذیرنده حواله یابرات
accepting bank U بانک قبولی نویس
oyster bank U پرورشگاه صدف
merchant bank U بانک بازرگانی
bank acceptance U دریافتی
bank acceptance U قبولی بانکی
bank advance U وام بانکی
bank bill U حواله بانکی
bank bill U اسکناس
bank bill U برات بانک
bank asset U دارائی بانک
bank annuities U هم نامیده شده
bank annuities U سهام قرضه دولت بریتانیا که کنسول
bank angle U سراشیب مسیر هواپیما
bank angle U زاویه سراشیب مسیر
bank angle U زاویه شیب ساحل
commercial bank U بانگ بازرگانی
bank holidays U تعطیلات رسمی
data bank U بانک اطلاعاتی
data bank U پایگاه داده ها
data bank U پایگاه داده
data bank U base data
data bank U بانک اطلاعات
data bank U بانک داده ها
river bank U ساحل رودخانه
blood bank U بانک جمع اوری خون
clearing bank U بانک پس انداز
bank statement U صورت حساب بانکی
bank statement U صورتحساب بانکی
bank statements U صورت حساب بانکی
bank holidays U تعطیلات بانکی
bank rate U نرخ بهره بانکی
bank rate U نرخ بانک
bank rate U نرخ بانکی
bank rate U مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
bank accounts U حساب بانکی
bank account U حساب بانکی
bank statements U صورتحساب بانکی
clearing bank U بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
bank draft U برات بانکی
bank effect U اثر کناره رودخانه
bank contraction U انقباض بانکی
bank expansion U گسترش بانکی
bank failure U ورشکستگی بانکی
bank failures U ورشکستگی بانک
bank discount U تنزیل بانکی
bank genesis U پیدایش دیواره
bank giro U جیروی بانکی
bank commission U کارمزد بانکی
bank effect U اثر دیواره کانال
bank discount U سپردههای بانکی
bank discount U تخفیف بانکی
bank development U گسترش شبکه بانکی
bank bond U تعهد
bank draft U حواله بانکی
bank deposit U سپرده بانکی
bank check U چک بانکی
bank giro U همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
bank note U پول
bank note U اسکناس
bank note U چک تضمین شده
bank liabilities U تعهدات بانکی
bank credit U اعتبار بانکی
bank bond U ضمانت بانکی
bank line U نخ ماهیگیری وصل به ساحل
bank liabilities U بدهیهای بانکی
bank guarantee U ضمانت بانکی
bank charges U bank
bank interest U بهره بانکی
bank guarantee U ضمانت نامه بانکی
bank charges U هزینههای بانکی
bank charge U هزینههای بانکی
bank for international settlements U بانک پرداختهای بین المللی
30% down payment against bank guaranty U ۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
To open an account at the bank. U دربانک حساب بازکردن
bank pass book U دفترچه بانکی
federal reserve bank U بانک فدرال رزرو
Recent search history Forum search
1how does it work?
1آسیب شناسی مولفه های موثر بر تحکیم بنیان خانواده و ارائه راه کارهای مدیریتی
1How to work out when you totally don't want to?
1ترجمه دمت گرم
1من انگلیسی بلد نیستم چگونه باکامپیوترکارکنم
2من انگلیسی بلد نیستم چگونه باکامپیوترکارکنم
1من در هیچ سازمانی کار نمی کنم
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1همه باید که لباس کار خود را بر تن داشته باشن
2سركيسه كردن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com